جدول جو
جدول جو

معنی غیب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

غیب شدن
غایب شدن، ناپدید شدن
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
فرهنگ فارسی عمید
غیب شدن
ناپدید شدن غایب گشتن
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
غیب شدن((~. شُ دَ))
ناپدید شدن
تصویری از غیب شدن
تصویر غیب شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیب کردن
تصویر غیب کردن
ناپدید کردن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غره شدن
تصویر غره شدن
مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب شدن
تصویر غالب شدن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
بینندۀ غیب، آنکه غیب را ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صید شدن
تصویر صید شدن
شکار شدن، به دام افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمی شدن
تصویر غمی شدن
غمگین شدن، اندوهناک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غات شدن
تصویر غات شدن
در بازی نرد گریختن و جفت شدن مهرۀ تک به مهرۀ دیگر یعنی مهرۀ تک را که احتمال کشته شدن آن می رود به مهرۀ دیگر جفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غایب شدن
تصویر غایب شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ دَ)
غریب گردیدن. غرابت. (تاج المصادر بیهقی). اغتراب. رجوع به معانی غریب شود
لغت نامه دهخدا
(وَ اَ تَ)
ناپدید شدن. پنهان شدن. گم شدن. غرب. (منتهی الارب). غیب. غیاب. غیوب. غیوبه. غیبه. مغیب. اغابه، غایب شدن شوهر. مغایبه. تغیب. (تاج المصادر بیهقی) :
غایب نشده ست ایچ از اول کار
تا آخر چیزی ز علم علاّم.
ناصرخسرو.
از جهان نومید گشتم چون ز تو غایب شدم
هر که گفت از اصل گفته است این مثل: من غاب خاب.
انوری.
او را کنیزک ترکیه ای بود از او غایب شده بود. (انیس الطالبین بخاری) کنیزکی داشتم ترکیه، دو سال است که از من غایب شده است. (انیس الطالبین). در چنین حال نیز درازگوش من غایب شد، قوی پریشان خاطر گشتم. (انیس الطالبین). من گفتم دوازده روز است که درازگوش من غایب شده است. (انیس الطالبین). آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. (انیس الطالبین). از نزدیکان حضرت خواجۀ ما را قدس اﷲ روحه مبلغ بیست و پنج دینار عدلی غایب شده بود. (انیس الطالبین بخاری). از پس آن از میان خلق بیرون آمد و غایب شد. (انیس الطالبین). روز دیگر ملک به عذر قدومش رفته بود. عابدی ازجا برجست... و ثنا گفت چو غایب شد کسی که مجال گستاخی داشت، شیخ را پرسید. (گلستان). چندانکه از نظر یاران غایب شد به برجی رفت. (گلستان).
اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست.
سعدی.
دلی که دید که غایب شده ست از این درویش
گرفته ازسر مستی و عاشقی سر خویش.
سعدی (خواتیم).
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران می بماند عقل در سیمای تو.
سعدی (خواتیم).
صبر مغلوب وعقل غالب شد
تا بدستۀ درفش غایب شد.
سعدی (هزلیات).
ور از جهل غایب شدم روز چند
کنون کآمدم در برویم مبند.
سعدی (بوستان).
شاد آمدی ای ف تنه نوخاسته از غیب
غایب مشو از دیده که در دل بنشستی.
سعدی (طیبات).
تو آن نه ای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان.
سعدی.
گفتم مگر برفتی غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری.
سعدی (طیبات).
رفیقی که غایب شد ای نیکنام
دو چیز است از او بر رفیقان حرام.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ تَ)
غیچ شدن دست و جز آن، سیخ شدن آن. ستیخ و استیخ و شخ شدن دست. بیحرکت و خشک ماندن موقت عضوی چون دست یا پای
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیغ شدن
تصویر تیغ شدن
مواجه شدن و روبرو گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
یا غیچ دست و جز آن. سیخ شدن آن بی حرکت و خشک شدن موقت عضوی مانند دست یا پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
ناپدید شدن ویدا گشتن گم شدن ناپدید شدن: ناگهان غیبش زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر شدن
تصویر شیر شدن
جسور شدن جرات یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر شدن
تصویر سیر شدن
مستغنی گشتن، بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیس شدن
تصویر خیس شدن
مرطوب شدن ترشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط شدن
تصویر خیط شدن
بزبیاری بور شدن شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل شدن
تصویر ایل شدن
ترکی پارسی فرمان بردن گردن نهادن مطیع شدن تسلیم شدن منقار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنب شدن
تصویر جنب شدن
گایناک شدن بحالت جنب در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گدازیدن ویتازیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبب شدن
تصویر سبب شدن
جتکاندن علت وجود چیزی شدن باعث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باب شدن
تصویر باب شدن
رایج شدن رواج یافتن مدشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر شدن
تصویر دیر شدن
بتاخیر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
ادب آموختن ادبمند شدن ادبیدن اهل ادب و فرهنگ و دانش شدن دانشهای ادب را فرا گرفتن دانای علوم ادب شدن با فرهنگ و ادب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب شدن
تصویر ادب شدن
تربیت شدن فرهنگ پذیرفتن ادب پذیرفتن با ادب شدن، تنبیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریب شدن
تصویر غریب شدن
غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیچ شدن
تصویر غیچ شدن
((غ. شُ دَ))
سیخ شدن دست و جز آن، بی حرکت و خشک شدن موقت عضوی مانند دست یا پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
((غِ. زَ دَ))
ناپدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیف شدن
تصویر حیف شدن
تباه شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذوب شدن
تصویر ذوب شدن
گداختن، آب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره